جک3
امروز نمی دونم جواب کدوم کار خوبم رو گرفتم !
رفتم صدگرم نخودچی گرفتم، داشتم می خوردم
که یهو دیدم یه پسته توشه !!!!!
باور کنید اشک توی چشمام حلقه زده بود
امروز نمی دونم جواب کدوم کار خوبم رو گرفتم !
رفتم صدگرم نخودچی گرفتم، داشتم می خوردم
که یهو دیدم یه پسته توشه !!!!!
باور کنید اشک توی چشمام حلقه زده بود
"ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺩﯼ ﻣﯿﺎﺩ ، ﻫﻮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻨﮏ ﺷﺪﻩ ”!
.
.
ﻣﻘﺪﻣﻪ ﭼﯿﻨﯽ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻮﻟﺮ !!!
در داستان خضر و موسی که براتون توی مطالبم گذاشتم جایی می گفت حضرت شعیب که با موسی به دنبال خضر می رفتند چیزی را فراموش می کند که می گویند کار شیطان بوده من تا به امروز نمی دانستم که چرا فراموش کردن چیزی به شیطان مربوط می شود در (خاطره1) گفته بودم که به دلایلی نمازم را دیر خواندم امروز دیگر مصمم شده بودم که بعد از ناهار نمازم رو اول وقت بخونم ( ما ناهارمونو زود می خوریم) در حین خوردن ناهار داشتم به چیز های مختلفی فکر می کردم به برنامه هایم به کار هایی که قرار است در آینده انجام دهم و چیز های مختلف اینقدر غرق فکر بودم که نفهمیدم ناهارم کی تموم شد .
همینطور که فکر می کردم از روی عادت و پیش زمینه فکری رفتم دستشویی باید اون لحظه وضو می گرفتم اما بکلی از یادم رفته بود دوباره رفتم و به کارام رسیدگی کردم که دوباره دیدم ساعت پنجه و من دوباره یادم رفته نمازم رو بخونم. متوجه شدم که شیطان با مشوش کردن افکارم نگذاشته بود در زمان حال باشم و دوباره منیکه این همه مصمم به خوندن نماز اول وقت بودم مجددا از یاد بردم که باید نمازمو بخونم .
امروز داشتم بازی میکردم که اذان رو گفتن گفتم بعد از ناهار نماز می خونم ولی بعد از ناهار از سر حواسپرتی دوباره نشستم پای بازی گفتم حالا که اومدم بزار یکم دیگه بازی کنم ;بعد گفتم خدایا اگه به این برسم دیگه پا میشم آخرش تا بهش رسیدم اینقدر حال کردم که دیگه نمی تونستم پاشم... ساعتو که نگاه کردم دیدم 5:00 و من نماز اول وقت رو که هیچ نماز آخر وقت رو هم دارم از دست میدم دیگه پاشدم و رفتم و نمازمو خوندم بعد که اومدم کامپیوتر رو خاموش کنم دیدم هنگ کرد . گفتم خدایا خواهش میکنم کمکم کن این کامپیوترو خواموش کنم .
با هزار بدبختی کامپیوترو خواموش کردم خیلی طول کشید. یادم افتادکه چقدر دیر به تلفن خدا جواب دادم. اونم برای همین دیر تلفنم را جواب داد با این حال خدا رو شکر که عقلم رسید و پاشدم وگر نه معلوم نبود اگه نمازم قضا میشد چه بلایی سرم میومد
امروز دیدم گیاه آتریوممون برگاش خراب شده
رفتم توی این سایت دیدم باید جاش گرم و مرطوب باشه اما ما صاف گذاشته بودیمش جلوی باد کولر
با پدرم رفته بودیم جلسه قرآن اونجا 3 صفحه قرآن رو با معنی می خوانند وبعد درباره آن 3 صفحه بحث می کنند.داستان اون 3 صفحه درباره موسی و خضر بود...
شعر اصلاح شده اتل متل توسط وزارت ارشاد
شعر اصلاح شده :
اتل متل زباله
گاو حسن باحاله
هم شیر داره هم استین
شیرشو بردن فلسطین
بگیر یک زنه راستین
اسمشو بذار حکیمه
که چادرش ضخیمه
رفته بودیم باشگاه استاده بهم گفت یه حرکتی رو بزنم .گفت 3 ست 20 تایی بزنم اما من 60 تا زدم یک ست گفت اینجوری فایده ای نداره که هیچ بدنت هم تحلیل میره باید 3 ست 20 تایی هر روز بزنی تا فایده کنه.
داشتم ناهار می خوردمدیدم ساعت دو و نیمه با عجله با مادرم رفتیم آماده شدیم و راه افتادیم بریم دفتر بابام که که البته یکم دور بود به خونمونتا که رسیدیم ساعت سه و ده دقیقه بود و کلاس تقریباشروع شده بود یه آقایی با لباس نارنجی می خواست تولید محتوا یادمون بدهاولش برام خیلی جذاب بود که چی میخواد بهمون یاد بده
$$$$$½=Áœø (یک همچین طرز فکری نسبت به کلاس داشتم)
در شروع کلاس ما خودمون رو معرفی کردیم و مهارت های قابل آموزشمون رو گفتیم و یک سری توضیحات درباره برنامه های کلاس و یک سری آموزش های پایه و مقدماتی کلاس رو بهمون گفت و کلاس تموم شد...